اگه بدونی دیشب چه کردی!!!!!
من خسته و کوفته اومدم بخوابم دیدم داری بالا و پایین می پری دست بابا رو گذاشتم جایی که داشتی می پریدی و بابایی حدوداْ پرت شد از شتاب ضربات شما!!!
بعد دیگه پدرِ هیجان زده پرده ها را کنار زد که حرکات شما رو با چشم رویت کنند و شما بعد از ۵ دقیقه ای که به طور مداوم داشتی بالا و پایین می پریدی به محض اینکه پرده ها کنار رفت از جات تکون نخوردی البته قبلش بابا گفت که داره فوتبال بازی می کنه و من گفتم به بسکتبال شبیه تره و باز بابا تشخیص داد که شناست!!! چون قشنگ می رفتی و میومدی!!!
بعد که تکون نخوردی به بابا گفتم که پیام تو این بوده که حد خودتون رو نگه دارین بعد گفتم شاید فعالیت های تو رو اشتباه تعبیر کردیم و بهت برخورده! خلاصه بعد از لحظاتی چشم انتظاری شما یه هِد جانانه زدی که باز دل ما رو ببری! خلاصه این قصه کمابیش ادامه داشت تا من دیگه خوابم برد و بابا هم دست بر سر تو خوابید!
ولی بابا از دیشب تا حالا اندر کفِ فعالیت های گسترده ی شماست!