وظیفه! تغییرات!

دو سه روز پیش یه پاکت اومده بود از بیمارستان. دیدم یه فرم نظرخواهیه با یه نامه از طرف رئیس بیمارستان. که با توجه به مراجعه ی شما به بیمارستان در فلان تاریخ لطفاً وقب بذارین و اینا رو پر کنین و به ما کمک کنین و ...

فرما ریز به ریز پرسیده بود از رفتار هر کدوم از قسمت ها! از پذیرش گرفته تا پرستار و دکتر و منشی بخش و ... که رفتارشون دوستانه بوده یا نه؟ درست برات همه چیز رو توضیح دادن یا نه؟ تو هر قسمت چقدر معطل شدی؟ با حوصله باهات رفتار کردن یا نه و کلی سوال کوچیک و بزرگ دیگه من تازه فهمیدم که نیش باز دوست پرستارمون پشتش التماسی بوده مبنی بر اینکه جون هر کی دوست داری به رئیس شکایتی نکنی از نون خوردن بیوفتیما!!!!!


یاد حرف خاله سارا افتادم، چند سال پیش می گفت اینجا بهت احترام می ذارن، خوب هم می ذارن، ولی "وظیفه" شونه که بهت احترام بذارن...


دیگه اینکه خدا رو شکر شما به شدت داری به فعالیت هات ادامه می دی. فقط گاهی پشت سر هم ضربه های ریتمیکی داری که من نمی فهمم چیه، باید این بار بپرسم از دکتر. هم خیلی طولانیه، هم منظمه... البته ضربه که نه، یه چیزی شبیه طپش هستش ولی با فاصله تر... یه خورده اذیتم می کنه، یعنی اون حس خوبی که وقتی حرکت داری، چه ضربه ای و چه ژله ای رو برام نداره...

بعد هم از تغییرات خودم بخوام برات بگم که پاهام حسابی ورم کرده هستن دیگه! و احساس می کنم خال های صورتم هم زیاد شده!!! به اضافه ی اینکه گردنم هم رنگش تیره شده گاهی این تیرگی رو روی پوست بدنم هم احساس می کنم. یک خط سرتاسری به سان نصف النهار مبدا هم روی شکمم دارم، مامان لی لی می گن که خودشون این رو نداشتن و شنیدن که برای دوقلوها این خط می افته بعد چند روز یه بار می پرسن که دوقلو نیستن!؟ از دکتر می پرسیدیم!

بعد هم بالافاصله خودشون جواب می دن که نه!!! اگه دوقلو بود دکتر خودش می گفت خلاصه عزیزم اگه کسی رو تو خونه ت قایم کردی اعتراف کن!!! ما استقبال می کنیم!!!

من اولین بار که به شما در جهت حضور کس دیگه ای در خونت شک کردم زمانی بود که دکتر گفت که شما کاملاً در سمت چپ خونت حضور داری و من همه ی حرکات رو سمت راست حس می کردم به مامان راستش رو بگو


از تغییرات بابایی هم بخوام برات بگم... خب هیچی! بابایی هیچ تغییر محسوسی نکرده!



نظرات 4 + ارسال نظر
خاله نگین دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 05:03 ق.ظ

وایییییییییییییی چه جالب یعنی ممکن ما به جای یه نی نی نی نی ها داشته باشیم !!!!!!!!!!!!!

خاله نگین این فقط یک توهم بی پایه و اساس می باشد! شما جدی نگیرین!!

عمبه! دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:50 ب.ظ

سلام!‌ولی نی نی ها خیلی حال میده ها!‌شاید اینجوری بابایی جنابعالی یه تغییرات محسوسی بکنن!
(این مال اینجا بود نمی دونم چرا رفت تو اون یکی!)

:-s

حدیث سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:00 ق.ظ

آخ جونم به اندازه ی ۲ نفر می خواد شیطونی کنه.مامان کپلی هم هی بدوه! دنبالش...

برای ما که مسئله ای نیست،
پرستارش رو بگو که هی باید باهاش سروکله بزنه!!! ؛)

zahra سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:11 ق.ظ

وای!فکر کن!
اگر دوقلو بودی جالب میشدا
ولی ما که مامانتو دیدیم خبری از دونفر نبود.
این قدر شوک به مامان گلت وارد نکن فسقلی.
از مامانت تشکر کن که این وبلاگ جذاب رو برات درست کرده.

زهرا جونم خیلی خیلی خوشحالم از حضورت :-* خیلی خوشحالمون کردی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد