امروز شما 4 ماهتون تموم شد پسر گلم!
به این مناسبت هم رفتیم آتلیه عکس
بندازیم! دیروز وقت گرفته بودیم برای امروز ساعت 11 صبحو. به خصوص برای
بچه ها وقت می دن چون معلوم نیست چقدر طول می کشه تا بشه چند تا عکس خوب
گرفت! شما ساعت 10:30 خوابیدی اونم چه خوابی!!!!! اومدم بذارمت تو ماشین
از خواب بیدار شدی و من مجبور شدم انواع و اقسام اداها رو از خودم در
بیارم تا باز خوابت نبره و بی حوصله باشی. تا وقتی رسیدیم 1500 تا خمیازه
کشیدی قربونت برم من !!! بیدار بودی ولی اصلا حال این جینگولک بازی ها رو
نداشتی ! خانومه که می خواست عکس بگیره کلی خودش رو بالا و پایین کرد و از
ابزار مختلف استفاده کرد تا شما افتخار یک نیم نگاهی دادی و نیم
لبخندی
!!!! اونم فکر کنم دیگه از دستت در رفت و نتونستی خودت رو کنترل
کنی! شما می خواستی یک عکس جدی و خوش ژست بندازی ولی خانومه اصرار داشت که
شما بخندی! آخرش هم دو تا عکست رو انتخاب کردیم که چاپ کنه و ازش خواستیم
هیچ ژانگولر بازی یی روشون در نیاره که من اصلا خاطره ی خوشی ندارم!!!!
خوشحالم که تونستیم چند تا عکس درست و حسابی بگیریم بعد از خاطرات تلخی که
من با آتلیه ها داشتم همش!
این شد 4 ماهگی شما! دیگه کیک نگرفتیم. حالا اگه بشه تا شب خودم ازت عکس می گیرم باز می ذارم اینجا.
بعد نوشت!: بعد از ظهر من خونه نبودم و شب هم شما زود خوابیدی و من امروز خودم هیچ عکسی نتونستم ازت بگیرم از روزی که به دنیا اومدی به انگشت های یک دست هم نمی رسه روزایی که ازت عکسی نگرفتم! حالا دلم خوشه به همون عکس های آتلیه!
Manzuret ine mamani ke ba khanume gofti vase pesaret lenz nazare!!!!! Akhe dige hata age un khanum khengeye marufam bud mifahmid ke in cheshaye khoshrang niazi be taghire rang nadare.
نگین یه پوستر زده بودن به دیوار با چشم های رنگ های مختلف که هر کسی می خواست می تونست انتخاب کنه!!!!!!!! دیدی خانم صولت ما هم به روز بوده بنده خدا!!!
بعد دیگه کنارش نوشت دانیال ۲۰۰۹ من می خواستم سرم رو بکوبم به دیوار. یه سری هم سیاه سفید کرد عکساش رو! فکر کن پسر تر گل و ورگل رو برداشته سیاه سفید می کنه. بعد هی چند تا عکس هم چپوند تو یه تصویر که ما در نهایت بهش گفتیم چطوره بی خیال!؟!؟!؟
Or, how about without imagine?!?!?!
:D