با هم حرف می زنیم!

من این روزها یکی از قشنگ ترین احساسات مادری رو هم دارم تجربه می کنم! شما که داری شیر می خوری، وقتی که تقریباً سیر شدی و آخرای خوردنت هست من که باهات حرف می زنم یه دفعه سرت رو میاری بالا و من رو نگاه می کنی و می خندی و شروع می کنی به حرف زدن! من هر چی می گم جواب می دی و من دیگه می میرم از ذوق!!!! یه کم شیر می خوری و با حرفای من می خندی و حرف می زنی و باز یه کم شیر می خوری و دلبری می کنی و من دیگه غش می کنم واسه اون لحظه ها!

خیلی وقته که من دیگه به صورت دراز کشیده به شما شیر می دم. اوایل چون برای خودم راحت تر بود این کار رو می کردم ولی الآن دیگه تو هم واقعا این حالت رو دوست داری و ترجیح می دی، چند بار خواستم نشسته بهت شیر بدم غرغر کردی. وقتی دراز کشیدیم تو کنترل بیشتری روی خوردن خودت هم داری و هر وقت بخوای راحت تر جدا می شی و یه نگاه به دور و بر می ندازی و دوباره شروع می کنی. به اضافه اینکه چون منم راحتم عجله ای برای تموم شدن شیرت ندارم حسابی کیف می کنیم دیگه!

خلاصه من عاشق حرف زدنت هستم قربونت برم و بیش از هر چیز دیگه ای دوست دارم زودتر متوجه بشم که چی می گی و با هم حرف بزنیم... با هم حرف بزنیم...


پ.ن: من رکورد زدم! 4 تا مطلب در یک روز! کمر نمونده برام اینقدر نشستم اینجا!

نظرات 2 + ارسال نظر
Khale Negin پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 08:11 ق.ظ

Bahbah pas dardedelaye madaro pesar dare yavash yavash shoru mishe!!!1

آخ که چه کیفی داره!

مهرنوش شنبه 13 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:20 ب.ظ

سلام.تنها چیزی که میتونم بگم وب سحرم فیلتر!!!شما با دقت صحبت کن که نری جز فیلتریا!!!تمرین کن اسم من رو هم بگی میدونم سخته و طولانی!!!

سحرم چیه دیگه!؟ خوردنیه؟‌پوشیدنیه!؟ ما ارتباطمون رو با هر آدم معلوم الحالی تکذیب می کنیم!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد