به همین زودی 2 ماه دیگه هم گذشت و باز گذر ما به دکتر راجینی افتاد! این
بار من یک کشف بسیار بزرگ کردم... من همش فکر می کردم چقدر دکتر راجینی
چهره ش آشناست! تا بالاخره فهمیدم که بسیار شبیه خاله ریزه ست! فقط قاشق
سحرآمیز نداره! همون جوری ریزه ست و لپ داره و دامن می پوشه و عینک می زنه
و خوده خودشه

! هر چی به دانیال می گم یادش نمیاد!!!!
خلاصه رفتیم و باز اول پرستار اومد و دمای بدن دانیال رو گرفت و ذوقش رو
کرد که من بچه های کپل رو دوست دارم! حالا این خانم نمی دونه که تپلی که
خوب نیست که! سلامتی مهمه

! بعد قد و وزن رو گرفت:
قد: 66 سانتی متر
وزن: 8200 گرم
دور سر: 44.5 سانتی متر
(این اعداد از اونایی که هفته ی پیش دادم دقیق تر و قابل استنادتره!)
بعد قد و وزن رو برد روی نمودار و گفت که آقای گل یه کم تپل تشریف دارن!
گفتم چی کار کنیم رژیم بدیم!؟!؟! خندید و گفت هنوز نگران کننده نیست، یه
کم بالاتر از نموداره و به خصوص که قد هم بلنده و اگه قد کوتاه بود نگران
کننده بود و فعلا صبر می کنیم تا قهرمان بزرگتر بشه! فقط من موندن که پسر
گل ما مثلا یک ماهی زود به دنیا اومد و اگه می خواست یک ماه دیرتر به دنیا
بیاد و بعد چهار ماهه بشه
... ماشاالله!!!! 

سوالایی که داشتیم رو پرسیدیم و خودش یه بررسی کرد و یادداشت کرد تا
راجینی بررسی کنه. گفت پلی ویتامین هم نمی خواد با آهن باشه و باید بدون
آهن بهش بدین.
خود راجینی اومد و در بدو اینکه پسر گل رو می خواست معاینه کنه، پهلوون یک
لگد جانانه نثارش کرد و بدین ترتیب بود که حساب کار حسابی اومد دستش! خدا
رو شکر همه چیز خوب بود و فقط روی فرق سر دانیال هم یه دون دونایی بود که
ترشحات زرد داشتن که البته ما خشک شده ش رو می دیدیم و فکر می کردیم کلاهک
گهواره ای هستش ولی دیدیم هر چی از بین می بریمشون باز ایجاد می شن. اونا
رو نشونش دادیم و در کمال ناباوری گفت که یک حشره ای زده و یه کم عفونی
شده و یه آنتی بیوتیک داد که روزی سه بار بزنیم. من دستم رو بهش نشون دادم
و گفت همونی هست که تو رو هم زده و ما کلی غصه دار شدیم که این چی می تونه
باشه و چی کارش باید بکنیم. دو سه هفته پیش خونه رو سمپاشی کردن ولی ظاهرا
فقط واسه مورچه بوده. من مطمئنم که توی خونه یه حشره ای من رو زده بود و
حتما دانیال رو هم...
بعد خانم پرستار اومد و واکسن های ماه 4 رو زد و یک قطره ای هم داد که
پسرم تا تهش رو خورد و پرستار هیجان زده شد

که هیچیش رو نداد بیرون و من
گفتم که برای همینه که بچه م اضافه وزن داره از هیچی نمی گذره

!!! بعد از
واکسن هم جیغ دلخراشش رفت هوا عزیز دلم و زودی آروم شد تا رسیدیم به
اینجا که امین پرسید که 2.5 ساعت یکبار شیر خوردن عادیه ؟ و راجینی افشا
کرد!!!!! گفت که نه! زیاده،بچه کوچولو ها 2.5 ساعت یه بار می خورن، چون
نمی تونن زیاد بخورن، حداقل باید بکنینش 3 ساعت یکبار و همین طور که خاله
ریزه اینا رو می گفت پسر قهرمان در گوش من داشت غر می زد و گریه ی اعتراضی
می کرد و صدا کلفت می کرد

!!!! فکر نمی کرد راجینی دستش رو برامون رو
کنه!!!! گفتم آخه گریه می کنه (نمی دونه که شما سر 2.5 ساعت هر جوری شده
حقت رو می گیری

!!!!) گفت بغلش کنین ولی زودتر از 3 ساعت نباید بهش بدین خب
همینه که وزنش هم زیاد می شه!!! بعد مامان جور ما به زور پسونک شما رو
آروم کردیم ولی تا خونه هم که اومدیم دیگه تو صورت هیچ کدوممون نگاه
نکردی

!!!!!!!
بعد راجینی گفت که می تونین غذای جامد رو شروع کنین و کلی توضیح داد ولی
ما تو دلمون می دونستیم که نمی خوایم شروع کنیم! آخه دیگه حتی تو آران و
بیدگل هم می گن 6 ماه تموم این هنوز می گه 4 ماه خوبه! بعد به جز ماه
شرایط بچه هم مهمه برای شروع کردن غذای جامد و مهمترین شرطی که دانیال
نداره توانایی نگه داشتن گردن به طور دائم هستش. باهاش چونه نزدیم گذاشتیم خوشحال باشه که ما حرف گوش کنیم!
گفت که پلی ویتامین با آهن بهش بدین!!! منم چغولی پرستار رو کردم که گفته بود بی آهن! خب الکی نیست که هرکی هر چی خواست بگه! 
بعد گفت که باید بیشتر روی شکم بخوابه تا بتونه بهتر غلت بزنه! گفتیم پسره
ما دوست ندارن روی شکم بخوابن، زحمت می شه و زودی غرغر می کنه و عصبانی
میشه. گفت اینقدر این کار رو باید بکنین تا عادت کنه!!!!! خلاصه دیگه نمی
شه اسم راجینی رو جلوی دانیال آورد که خوراک بچه م رو گرفته همش زحمت داشته براش

!
اوه راستی خاله ریزه نگران موسوی بود!!!!!!!!!! می گفت می ترسم بلایی سرش
بیارن!!!!!!!!! گفتم فقط اون نیست که حداقل 2000 نفر دیگه هم هستن! خلاصه
این بار راجینی خیلی تیز شده بود! خوشم اومد!
Vayyyyyyyyyy koli zogh zade shodam in hame matlabo ba ham didam!!!!(vay az daste in pchaye madreseye ma ke hata adam sheklakam nadare).
Bah bah madaro pesar mibinam ke shoma ha bayad mese babaee beshid!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!N