امروز خیلی ی ی ی ی ی ی روز مهمی بود برای ما! شما ۶ ماهت تموم شد قربونت برم من اصلاً باورم نمی شه ۶ ماه به این سرعت گذشت. من همیشه فکر می کردم ۶ ماه یعنی خیلی زیاد! بچه ی ۶ ماهه یعنی خیلی بزرگ! حالا می بینم همه چیز مثل برق و باد می گذره و به ما حتی اجازه ی چشیدن عمیق لحظه های شیرین رو نمی ده...
امروز یک اهمیت بسیار بسیار بزرگ دیگه هم داشت و اون این بود که قرار بود برای اولین بار شما غذایی غیر از شیر مامان رو بخوری! نمی دونی من چقدر هیجان زده بودم چون می دونستم شما کپل خوردنی من هستی!!! باید با برنج بچه شروع می کردیم. از یک قاشق برنج بچه که در ۴-۵ قاشق شیر مادر، شیر خشک یا آب حل شده. ولی من دیدم اصلا حوصله ی پمپ کردن قبل از هر غذای شما رو که ندارم و شیرخشک هم که هیچی و علاقه ی شما به آب سیب هم که مشخصه!! به جای آب از آب سیب استفاده می کنم. من و شما با همدیگه رفتیم یه بسته برنج بچه گرفتیم و صبر کردیم تا بابایی بیاد و این مراسم باشکوه رو اجرا کنیم! البته قبلش شما یه کم بی حوصله بودی ولی وقتی که چشمت به غذا افتاد قربونت برم من!!!!!!!!!! زمانی که کل خوردنت طول کشید بسیار کمتر از زمانی بود که من آب یک سیب رو برات گرفته بودم و غذات رو آماده کرده بودم و ظرف هاش رو شسته بودم!!! من عاشق اون ملچ و مولوچ خوشگلت هستم فدات بشم.
گفته بودن ممکنه تا چند دفعه ی اولی که به بچه غذا می دین نخوره و طول می کشه که تا یاد بگیره و ممکنه همش غذا رو بده بیرون و.... عزیزم همش حرف بود اینا!!! شما ماشاالله هزارماشاالله تو یه چشم به هم زدن همش رو خوردی و حتی تو فاصله ی بین قاشق ها کلافه می شدی!!! من فکر کردم ساندویچ برات از همه چیز مناسب تره که بینش نمی خواد فاصله ای بندازی!!!!
خلاصه من عاشق غذا خوردنت هستم و اون لبات رو که جمع می کنی و ملچ مولوچ می کنی دیگه من می میرم!!!! اینم از عکس و فیلم ها!
اولین ظرف غذا
واااااااااااای خیلی بامزه بود، کللللللی خندیدم!!وسوسه شدم برم برنج بچه با آب سیب و امتحان کنم اینجوری که شما دنبال قاشق می گشتی و بین هر دوتا قاشق کلی انگشتاتو می خوردی و ملچو ملوچ می کردی.
بابابزرگش هم می گه آدم هوس می کنه!!!!
آیا این شکل های همگی شماست که دانیال رو دوست دارین!؟ چند تا رو به جا نیاوردم!!!!!
ولی در کل ممنون ن ن ن ن