امروز چهارمین روزی بود که شما غذا خوردی و من عاشق خوردنت هستم!!!! خیلی خوب غذا می خوری خدا رو شکر و الآن خیلی با طمانینه تر!!! البته گاهی که من مخصوصا آروم تر بهت غذا می دم شما به نشانه ی اعتراض هی می کوبی رو میز حالا که اینقدر خوب داری پیش می ری احتمالا به زودی یک وعده ی دیگه هم اضافه می کنم و بعد از چند روز هم اگه بشه سیب زمینی رو هم اضافه می کنم! یه کتاب سفارش دادم که زن دایی شیما زحمتش رو بکشن و برات بگیرن و توش پر از غذاهای خوشمزه ست!!! انشاالله به زودی تنوع غذاییت هم بیشتر خواهد شد.
خیلی وقته که برات شعر می خونم. بیشتر از همه یه روزی آقا خرگوشه و توپ سفیدم رو برات خوندم و گاهی عروسک قشنگم و یه توپ دارم قلقلیه. ولی شعری که جدیداً برات می خونم خیلی بیشتر از بقیه توجهت رو جلب کرده و باهاش می خندی!!! جوجه جوجه طلایی... قشنگی و بلایی... فکر می کنم از ریتمش خوشت میاد!سر همون جوجه جوجه ی اولش می خندی اکثر اوقات! قربون خنده هات برم من ن ن ن ن ن ن ن
منم که بچه بودم با این شعر جوجه جوجه طلایی کلی ذوق می کردم و هرکی می خواسته با من دوست بشه و من تحویلش بگیرم به این شعر متوسل می شده، نمی دونم چه سری تو این نیم وجب شعره؟
چقدر بامزه خاله! خیلی جالبه ها...