هویج جان مقدمت مبارک

۱۸ شهریور بود که شما برای اولین بار به طور جدی هویج خوردی!!! پس هویج بعد آب سیب و برنج سومین غذای جدی شما بود. روز قبلش یه کم هویج پخته ی له شده بهت دادم دیدم نمی تونی قورت بدی فدای لثه هات بشم من!! چند بار دادم و دادی بیرون. بعد مامان لی لی گفتن که باید توی یه چیزی بریزیم که نرم بشه و بره پایین. منم همون ۱۸ شهریور (تاریخش خیلی مهمه ها!!!!) هویجت رو اول یه کم ریختم توی برنج و آب سیبت که دیدم تونستی بخوری و یواش یواش اضافه کردم و خلاصه دیگه ماشاالله یک قاشق غذا خوری هویج هم خوردی! ولی چون کم کم می خواستم بهت بدم مراسممون بیش از نیم ساعت طول کشید ولی حقیقتا خوش گذشت. اصلا من با غذا خوردنت آرامش می گیرم. چون باید یه جا بشینم و فقط به تو و غذا خوردنت فکر کنم و لذت ببرم، موقع شیر خوردنت این کار رو نمی تونم کنم خیلی وقت ها حواسم جای دیگه ست یا دارم چیزی می خونم و شما هم شیرت رو می خوری ولی غذا دادن بهت واقعا آرام بخشه.



پ.ن۱: الآن لحظه ای رو تصور کردم که شما غذات رو مالیدی به در و دیوار و من دارم با قاشق دنبالت می دوم که بلکه بتونم یه چیزی دهنت بذارم و تو داری جیغ می زنی و از میز و صندلی می ری بالا!!!!!!! اون موقع دوست دارم برگردم و این مطلبم رو بخونم و ببینم نظرم چیه!!!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
خاله نگین یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:24 ق.ظ

چه خوب که دانیال جون هویج می خورن پس مامان جان باید بطور جدی بازم دنبال 6 کیلو هویج 1000 تومن ( یا یه چیزی تو این مایه ها) بگردن!!! بدم با این دقتی که کپل در غذا خوردن در این عکس دارن شما اصلا نگران دویدن و شیطونی موقع غذا خوردن نباشید. من که خیلی بعید می دونم این کارو!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد