مسئله ی خواب

مدتی بود که ما با خوابوندن شما مشکل داشتیم دیگه! یعنی تا قرار می شد که بخوابونیمتون جیغ و شیون و فریاد و فغانی بود که به بالاتر از آسمون هفتم هم می رسید و با کلی گریه و دلخوری می خوابیدی!!!



بعد دیدیم که اگه ما پیشت بخوابیم برمی گردی به پهلو رو به ما و خیلی زودتر خوابت می بره و همچین که اومد خوش خوشانمون بشه که پسرمون با مامان باباش آرامش می گیره کاشف به عمل اومد که شما دوست داری به پهلو بخوابی و وقتی به پهلو می ری یه چیزی باید اونجا باشه که بتونی بادستات بگیریش!!!!! آخه دیدیم که بالش هم به خوبی این نقش رو بازی می کنه و شما به راحتی در کنارش می خوابی!!!! خلاصه الآن در طول روز هم می خوای بخوابی باید یک بالشت کنارت بگذارم و شما به پهلو می شی و یک دستت رو می گذاری زیر بالشت و یکیش هم روی بالشت و می خوابی خیلی زود!!!!



حالا مشکل جدید ما اینه که شب تا صبح خیلی بیشتر از قبل از خواب بیدار می شی و گاهی ساعت ۳ در بدترین حالت و ۸ در بهترین حالت دیگه می خوای بیدار باشی!!!!! چندین بار شده که ساعت ۳-۴ بیدار شدی و هر کاری کردیم نخوابیدی و آوردیمت پیش خودمون که بهتر بخوابی و شما پسونکت رو انداختی و شروع کردی به گفتمان!!!!‌ در بدترین موردی که گزارش شده شما از ساعت ۳ بیدار شدی و حرف زدی و بازی کردی تا ۶!!!!!

البته الآن دیگه بخت به ما روی آورده و یک مادربزرگ زحمت کش صدای شما رو که بشنون میان شما رو می برن پیش خودشون و شما پیش مامان الهه کیف می کنی و حرف هات رو می زنی و میلیون تا قربون صدقه می شنوی و لطف می کنی می خوابی!


پ.ن: من الآن دیگه واقعا مغزم کار نمی کنه که ببینم چیز دیگه ای هم دارم که بنویسم یا نه و خواب-لازم هستم اساسی! پس شرمنده ی هر گونه عکس و فیلمی هستم تا زمان مناسبی که بیام چیزایی که نوشتم رو مستند کنم! شب بخیررررررر


پ.ن۲ (بعد از نیم ساعت!!!)‌: الآن یادم اومد که یک چیز مهم رو در این مطلب یادم رفت بنویسم و برگشتم!!!! می خواستم از طریقه ی خوابیدن امشبت بگم عزیز دل که شما برای اولین بار با لالایی و البته پسونک خوابیدی. من همیشه اشعاری با عنوان لالایی از خودم اختراع می کردم ولی این دفعه به صورت کاملا حرفه ای با کتابی که خاله شادی مهربون برات فرستاده برات لالایی خوندم و شما اول یه کم به کتاب نگاه کردی و بعد به پهلو شدی و اینقدر شدید به پهلو شدی که به روی شکم افتادی و بعد توی همون حالت اونقدر آروم گوش کردی که خوابت برد حسابی و الآن که که دو ساعت گذشته گوش شیطون کر هنوز بیدار نشدی و باز هم گوش شیطون کر باورم نمی شد اینقدر راحت خوابت ببره. کلی مرسی خاله شادی اگه این طرف ها میای!! (وای ی ی ی الآن یه لحظه فکر کردم که توی دنیا چه کسایی به طور واقعی می تونن بهت بگن خاله شادی و کلی تو دلم ذوق کردم و یه حالی شدم.... آخی ی ی ی ی خاله شادی جون )

نظرات 8 + ارسال نظر
پریسا دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:56 ق.ظ

سلام دانیال جان!
نمی دونم کی اما امیدوارم که یه روز از نزدیک ببوسمت. اما الان به همین مدل اینترنتی اکتفا می کنم.:*****
آخه مامان جونتون فرمودن یکم سخته هر روز یادشون باشه که از طرف من ببوسنتون و این اصلا از ایشون بعید نیست چون هر آن احتمال داره مغز ماما سحر رگ به رگ بشه!!! :))))
در پناه خدا.

حدیث پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:26 ب.ظ

سلام
وای من چقدر اینجا نبودم . چه خوشگل شده اینجا.
چه عکسایی!۱ چه گل پسر خوش تیپی...الهی قربونش برم...عزیز کپل خودمه.مگه نه؟

کجایی تو خاله آخه!؟!؟!!؟

مامی پارسا پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:33 ب.ظ

سلام دانیال نازنین من:*
خسابی این روزا شما داری با مامانی الهه جون کیف می کنی ها.قربونت برم،از طرف من مامانی و مامان بزرگ رو ماچ کن و از مامانی خواهش کن شما رو از طرف من بچلونه یعنی ها!خوش باشین همیشه الهی...
دوستتون دارم،برم بخونم این پست هایی که نبودم رو،بازم میام.
فدات:*****

یه عالمه بوس و دلتنگی و چلوندن از طرف دانیال و مامان سحر و مامان الهه برای مامی پارسا و خود پارسای عشققققق!

منا جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:21 ب.ظ

سلام مامان سحر چرا عکسهای دانیال نزدی

صفیه جمعه 24 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ب.ظ

سلام مامان دانیال جان! آخه چرا هم عکسها رو نزدی هم پست جدید! مامان الهه جان اومدن کلی لابد اتفاقات عالی افتاده ما هر روز میام اینا میبینیم هیچ خبری نیست!‌ منتظریم به هر حال!

عمبه وقت نشده هنوز شرمندمممممم!

Khale Negin چهارشنبه 29 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:31 ق.ظ

vay che obohato dari khale vaghti akhm mikonia!N

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:58 ق.ظ

خوب این بچه داره از حالا تمرین می کنه دیگه...

زرنگه دیگه...

خوب مگه چیه..

(دوست خاله صفیه اشم!!)

دقیقا چی رو داره تمرین می کنه دوست عمبه صفیه؟!

سرود سبز رویش دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:59 ق.ظ http://sorodesabzeroyesh.blogfa.com

اسمم جا موند!!

ممنون که رد پا گذاشتی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد