هالووین!

امروز شما در اولین مهمانی هالووین زندگیت شرکت کردی!!

یک خانه ی فرهنگی هست به نام کانتربری. افراد از ملیت های مختلف که می خوان زبانشون تقویت بشه و فرهنگشون رو به اشتراک بگذارن با آمریکایی های اصل دور هم جمع می شن و صحبت می کنن!

برای هالووین گفته بودن امروز پیشاپیش برنامه دارن و بچه ها هم می تونن بیان و این بود که من و شما و مامان الهه رفتیم و همه باز شما رو کلی گوگولی کردن و یکی از دوستاتون از رنگ خاص چشمان شما می گفت! و بیشترین چیزی هم که جلب توجه می کنه اندازه ی مژه های شما هست به خصوص که اگه طرف چشم تنگ باشه خودش!!!

توی بغل همه رفتی به راحتی به جز موقعی که یکی بغلت کرد و از من دورت کرد و یه دفعه ۳-۴ تا دانشجو هم ریختن دورت و دیدم داری بغض می کنی قربونت برم و من آژیر کشون خودم رو رسوندم!

یکی از دخترهای مهربون اونجا هم به افتخار شما یه کدو کنده کاری کرد و شما کلی مبهوتش بودی و بعدش هم کلی بادکنک بازی کردین!



شما و بِکی و کریستین و کدویی که بِکی به افتخار ما و برای سرگرم شدن شما همون موقع درست کرد! بعد از اینکه این عکس رو گرفتیم و مامان الهه داشتن شما رو بغل می کردن دیدیم سر کدو رو دستت گرفتی و با خودت بلند کردی، پهلووووون!






شما و سوپر نیلی که وقتی می خواست بغلت کنه من تذکر دادم که ممکنه به نظرش شما کمی سنگین بیای ولی اصرار کرد بغلت کنه بعد نمی دونم چرا بالافاصله از وزن و سنت پرسید و از این تعریف کرد که دوقلوهای خودش بالای یک سال هم که بودن این وزن رو نداشتن و بغض کرد از ذوق و گفت من هر وقت بچه ها رو بغل می کنم گریه م می گیره!!! (من یک بررسی کامل باید این عاطفه نداشتن مستکبران  رو بکنم، همه ی معادلات ما داره اشتباه از آب در میاد!)





دانیال و سوزی سرخپوست که قبلا از من خواسته بود که شما رو حتما ببرم و نشونش بدم چون عاشق بچه هاست و خودش 4 تا خواهر و 5 تا برادر داره!

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:41 ق.ظ

سلام!
خویین؟؟

لینک این عکسای هالوین چرا باز نمی شه؟؟!!

شرمنده ها... ولی چون من هنوز نگذاشته بودمشون!! هر موقع توی پرانتز می نویسم عکس معنیش اینه که قرار است در این مکان عکس نصب شود!!!

Khale Negin دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ق.ظ

bahbah be agha daniale khodemun ke mibinam az hala dele hrchi dokhtare ro borde, o hameye dustasham khanuman!!!!!N

:)) واقعاً چرا مردا دور و بر دانیال نبودن!؟

صفیه یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:39 ق.ظ

مردا حسود بودن همشون! :))))))))))))) تا حالا آقای به این نازی ندیده بودن!‌به خصوص که دیدن این آقا دل هر چی خانومه رو برده! معلومه حسودیشون میشه دیگه!‌

؛)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد