اولین استخر

امروز یک روز بسیار مهم و هیجان انگیز در زندگی اجتماعی شما بود!! اولین جلسه ی کلاس شنای شما بود!!!! من چند وقت پیش جایی دیده بودم که نی نی های خیلی کوچولو هم می تونن برن کلاس شنا و اون موقع فکر کردم چه سوسول بازی ها!!!! ولی بابایی خیلی از این ایده خوشش اومد و همش توی رؤیاهاش می دید که با شما رفته استخر!!!

این در حد یک رؤیا بود که متوجه شدیم که مجموعه ورزشی دانشگاه برای بچه های 6 ماه تا 4 سال کلاس شنا داره. یک ماه و نیم، هفته ای نیم ساعت! بابایی هم با کلی ذوق شما رو ثبت نام کردن و امروز روز اول بود! جهت رسیدگی های قبل و بعد از استخر منم باهاتون اومدن و چه خوب شد که اومدم و فقط کم مونده بود شیرجه برم توی آب و شما رو مثل یک مرغ ماهی خوار یه لقمه بکنم و بیام بیرون!!!

بیش از هر چیزی تعجب کرده بودی آخه نهایت آبی که توش بودی وان خونه بوده و اون حجم آب و آدم توجهت رو حسابی جلب کرده بود. 5 تا همکلاسی داشتی که با مامان یا باباشون اومده بودن و با هم بازی می کردین و مربیتون شعر می خوند و راهنماییتون می کرد و خلاصه واقعاً هیجان انگیز بود. یه کم شعر خوندین و توی آب بالا و پایین پریدین و یه کم توپ بازی کردین و یکی یک هم توی آب رژه می رفتین و بقیه ی بچه تشویقتون می کردن مثلاً (این "مثلاً" یعنی اینکه بیشتر این کارها رو مامان باباها می کردن!!!)


جهت اطلاع علاقه مندان و کنجکاوان هم بگم که پوشک مخصوص شنا پای شما بود نگران نباشین!



منم که کنار استخر طبیعتاً مشغول فیلم و عکس بودم و البته با مشکلات فنی زیادی مواجه شدم و نشد عکس چندان خوبی بگیرم حالا انشاالله هفته ی دیگه جبران می کنم و اگه بشه که با مامان الهه هم بریم که دیگه عالیه که دست جمعی کیف کنیم هی!




آخرش هم که بازی هاتون تموم شد بابایی شما رو یه کم روی آب نگه داشتن شما از شدت آرامش آب داشت خوابت می برد!!!


فقط مشکلی که بود بعد از اینکه بیرون اومدیم من شما رو بردم قسمت رختکن خانم ها تا کارهات رو بکنم ولی جایی برای بچه ها پیدا نکردم و مجبور شدم روی یه نیمکت خیلی باریک لباس هات رو تنت بکنم و ماشاالله با فعالیتی که شما دارین یه کم کار سختی بود ولی توی رختکن شروع کردی با من حرف زدن و انگار که داشتی تعریف می کردی که چی کارا کردی و من هی می خوردمت!!


بعد از اونجا اومدیم دیدیم توی یه سالن دیگه ی همون مجموعه ی ورزشی سرخ پوست ها برنامه دارن و شما اولین عکست رو با یک پسر بچه ی سرخ پوست انداختی!