مشغله

دانیال جانم، روزهای شلوغی رو می گذرونیم! مامان و بابا هر دو امتحان دارن و مامان الهه رو خدا رو شکر تونستیم ۲ هفته بیشتر پیش خودمون نگه داریم و با امتحان آنلاین مامان هم موافقت شد، من مطمئن بودم خدا همه ی راه ها رو به نفع شما همراه می کنه، باید خیلی ممنونش باشیم به خاطر لطف بی انتهاش

به مامان الهه هم که حسابی داریم زحمت می دیم و روزها هم دارن مثل برق و باد می گذرن. ببخش که یکی دو ماهی اون جور که باید نمی تونم در خدمتت باشم باور کن برای خودمم سخته. مثلاْ امروز عصری درس می خوندم که خوابم برد و بیدار شدم دیدم شما خوابیدی، حالا اینقدر دلم برای بغل کردنت تنگ شده و منتظرم بیدار بشی یه کم بچلونمت


این روزها خیلی بهتر خودت رو موقع ایستادن کنترل می کنی ولی خطرناک ترین چیز در مورد شما اینه که یه دفعه خودت رو از یک طرف شل می کنی و می اندازی. یعنی هنوز من با خیال راحت نمی تونم شما رو روی زمین در حالت نشسته هم بگذارم،‌ بخوام ازت دور بشم حتماً باید پشتت بالشت باشه چون ممکنه که بخوای به یه چیزی کنجکاوی کنی و یه دفعه از عقب می افتی. مثلا یه صدای که بشنوی حتما باید به سمتش برگردی حالا هر جا که باشه حتی اگه پشت سرت!

ما یه کم دیگه تلاش کردیم برای سینه خیز رفتن شما ولی نتیجه ش این شد:



(بینندگان عزیز حدس بزنن که دانیال داشته تو دلش چی به راجینی می گفته!!!!)



حالا همه گیر دادن که شما باید دیگه غذاهای انگشتی رو شروع کنی و یاد بگیری که خودت چیزی رو برداری و بخوری که چندان شما علاقه ای به این کار نداری! چند وقت پیش یه کم سیب رو رنده ی درشت کردم و موز رو تکه های کوچیک که بخوری، از اولش غر زدی تا وقتی که من شروع کردم به ژانگولر بازی، خندیدی و خندیدی تموم که شد باز شروع کردی به غر زدن! من که می دونم که تا راه بهتری مثل دو لپی خوردن هست شما زیر بار این سوسول بازیا نمی ری، ولی باور کن کیف داره عزیز دل من که خودت بتونی بخوری، ما به تلاشمون ادامه می دیم!




حرکات دوربین به خاطر حرکات نمایشی و فیلم برداری به طور همزمان می باشد!



تا الآن دو بار شده که همون غذایی که خودمون داشتیم رو شما هم خوردی فقط بدون نمک و روغن در قابلمه ای جدا! هفته ی پیش که ماکارونی داشتیم با سس سبزیجات که عین چیزایی که برای خودمون ریختم رو برای شما هم ریختم به جز همون روغن و نمک و ریختم تو مخلوط کن و خوب خوردی خدا رو شکر و امروز هم باقالی پلو!!!!! قربونت برم من که اولین باقالی پلوی زندگیت رو خوردی ولی فکر کنم شما حالا حالا ها با این غذا کار داری!






پ.ن: از ظهر هی تو مغزم افتاده که خیلی وقته یک عکس خانوادگی درست و حسابی ننداختیم. خیلی ناراحتم از این بابت و می دونم که تا مدتی دیگه هم فرصتی پیش نمیاد

نظرات 2 + ارسال نظر
صفیه یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:36 ق.ظ

سلام دانیال جان!
بابا ما با چه زبونی بگیم وقتی دانیال از پیش راجینی میاد تا یه مدت اعصاب نداره بچه!‌چرا اینقدر گیر میدین بهش؟ باید چهار دست و پا بری و باید غذا رو خودت بخوری و .... خوب معلومه از کجا آب می خوره دیگه!‌همش مال این خانم لج در آره! ولمون کنین بابا حال نداریم!‌ دٍهْ

حدیث یکشنبه 22 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 06:04 ق.ظ

وای چقدر خوبه دانیال خودش غذاشو بخوره.من عاشق کثیف بازبه بچه هام وقتی غذا می خورنومخصوصن دانیالم باشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد