دندان دوم و باقی پیشرفت ها

سلام بر عزیز دل پسر دوست داشتنی خواستنی خوردنی! قربونت برم من که حرف "اچ" که معادل "الف" هست رو هم مورد عنایت قرار داری روی کیبورد و من مجبورم دوبار فشارش بدم هر دفعه!!! خدا رو شکر "زد" حالش بهتره!!!


1- من قربون این دندون دوم شما برم که امروز دیگه رسماً به دنیا اومد!!! از دیروز البته سفیدی زیر لثه معلوم بود



2- دیگه این که شما خیلی فعال تر شدی. میز ناهار خوری رو باز جابه جا کردیم و با اینکه تاثیر چندانی در باز شما مکان شما نداشته ولی این حالت رو بیشتر دوست داری و خیلی بیشتر حرکت می کنی. در اولین روز که همین جور روی سینه دنده عقبی رفتی تا ته آشپزخونه!! البته بیشتر لیز می خوردی و خوشت اومده بود و با پا هم در کابینت رو باز کردی و توی اون کابینت هم پر از ظرف شکستنی بود چون من هنوز منتظر همچین حرکتی نبودم و نمی خواستم هم یه دفعه بپرم وسط این گشت و گذار شما و خودت لطف کردی و با همون پات بستیش!!!

دیگه این که یه کم هم می تونی حالا جلو بیای، به خصوص امروز وقتی که داشتی با بسته ی آدامس اوربیت بازی می کردی که من نمی دونم این خورده ریزا چی دارن که اسباب بازی های شما ندارن که با اینا خیلی بیشتر سرگرم می شی. امروز این بسته آدامس که مقوایی هست رو باهاش بازی می کردی بعد خودت می انداختیش دور و کلی زور می زدی تا بهش برسی پسر زحمت کش من!!! البته بابایی خیلی با شما سینه خیز  رو تمرین می کنن.


3- و اینکه شما به طرز عجیبی نیشگون (همون وشگون خودمون) می گیری!!!! این اتفاق امروز بارها افتاد که دفعه ی اول جیغ مامان الهه بلند شد که فکر کرده بودن شما گاز گرفتی ولی بعد متوجه شده بودن که وشگون بوده و درسته که من اون موقع گفتم که خب بچه م می خواسته انگشت شستش رو به انگشت اشاره ش نزدیک کنه ولی چند ساعت بعد شکم مامان رو هم مورد عنایت قرار دادی و من تازه متوجه شدم که این حرکت شما چقدر تیز و اندکی هم دردناکه!!!!!


4- شما دیگه تاتی تاتی هم می تونی بکنی و نمی دونی چه کیفی می کنیم ما. وقتی که دست هات رو می گیریم و شما سعی می کنی قدم برداری و هر چی می گذره این قدم برداشتن پخته تر و دلرباتر می شه! خودت هم با تکیه به جایی خیلی بهتر می ایستی!


5- خیلی خیلی بامزه شما به سرسری کردن ادامه می دی و دیگه اگه کسی سرسری بکنه حتماً شما تکرار می کنی و حرف ها رو هم خیلی بهتر تکرار می کنی، دیگه اکثر مواقعی که من می گم " دَ دَ دَ " شما هم شروع به دَ دَ می کنی!



6- موهای شما دیگه اینقدر بلند شده که میاد جلوی چشم هات!!!! باید کوتاه بکنیم جلوی موهات رو حتماً ولی من نمی دونم چه جوری و کی!!!


7- شما خیلی خیلی خوشگل دیگه بغل می کنی ما رو!! البته شرایط باید اینجوری باشه که ما نشسته باشیم و شما جلوی ما ایستاده باشی وقتی دستمون رو باز می کنیم به نشانه ی بغل شما هم خیلی خیلی خوردنی دست هات رو باز می کنی و سرت رو می گذاری روی شونه مون و من دوست دارم ساعت ها اون لحظات ادامه پیدا کنه!


8- من شرمنده م ولی قوانین خواب شما سفت و سخت تر می شه به اضافه ی اینکه تصمیم گرفتم راه حل پیشنهادی راجینی مبنی بر خورادندن بندریل به شما قبل از خواب رو عملی کنم. بعد از اینکه دیدم شما هر شب داری حداقل 2-3 بار بیدار می شی و خیلی وقت ها هم بین ما می خوابی و البته این تقصیر ماست که نا نداریم شما رو بگذاریمت دوباره سر جات ولی من می ترسم که عادت کنی به این شرایط. و اینکه ما همیشه شما رو می خوابونیم (حالا به هر طریقی که خدا رو شکر مدتیه که خیلی راحت تر شما به خواب می ری) بعد می گذاریمت توی تختت که تصمیم گرفتم که شما روی تخت خودت خوابت ببره. حالا فعلاً پیشت می مونیم و از بیرون همراهی و آرومت می کنیم تا ببینیم می رسه به مرحله ای که شما خودت بخوابی یا نه!

و دیشب و پریشب ما بندریل رو امتحان کردیم. پریشب شما ساعت 12 شب خوابیدی و 1 بیدار شدی و الآن مامان و بابا هر رو درس دارن و به اعصابشون بیشتر احتیاج دارن دیگه و این بود که من ساعت 1 به شما بندریل دادم. دیشب دیگه به صورت برنامه ریزی شده بهت بندریل دادیم و می تونم بگم بعد از مدت ها من یک خواب خوب داشتم!!! و البته شما هم! شما ساعت 11:30 خوابیدی تا 7:30 صبح و دیشب از نوادر شد!! هر چند که من خودم بارها نصف شب بیدار شدم طبق عادت ولی هر بار از آرامش شب لذت بردم!!!! پس امتحان می کنیم یک هفته هر شب بندریل و بعدش یک شب در میون تا ببینیم چی می شه!


9- من نمی دونم کی تشخیص داده که اسباب بازی ها باید رنگ و وارنگ و جینگیل و مستون باشن!؟!؟ شما که دقیقاً به همه ی اشیاء سیاه و خاکستری بیشترین علاقه رو داری و هر چیزی که ظریف تر باشه رو بیشتر دوست داری بر خلاف اسباب بازی هات که همیشه اغراق شده هستن. با موبایل و تلفن و کنترل و ام پی تری پلیر مدت ها سرگرمی و از همه هم بهتر سیم و میکروفن جان!!! بعد حالا موضوعی که من رو می چسبونه به سقف اینه که شما یاد گرفتی که با رورئکت بیای کنار میز کامپیوتر، کشوی دوم رو بکشی و هارد خارجی ما رو از توش در بیاری و باهاش بازی کنی و این یعنی فاجعه!!!!!!!!! این وحشتناکه!!! روی این هارد همه ی عکس های ما ثبت هست که شامل نزدیک به 10 ماه عکس های شما هم می شه. دانیالم اگه شب ها بیدار می شی و میای سراغ اینترنت و صفحه ی فیس بوکت رو به روز می کنی ازت خواهش می کنم که دیگه به اون هارد کاری نداشته باش!!!! التماس می کنم!!!


10- من قربون خوردن شما هم بشم که چقدر خوشمزه می خوری آخه! و دیروز طی یک حرکت غیرمترقبه شما بیشتر از نصف یک موز رو با روش گاز زدن و جویدن خوردی!!!! ما دیگه مرده بودیم از خنده از گازهای بزرگی که می زده و دهنت پر از موز می شد و توی لپ هات هم پر از موز و هی می جویدی!!



شما که با یک دندون اینقدر خوردنت پیشرفت کرده فکر کنم دیگه چهار تا دندون جلوت در بیاد بتونیم با هم چنجه بزنیم!!!! بعد شما عاشق ماست مخصوص خودت هستی و به طور کلی ماست رو هم دوست داری. و چیز عجیبی که داره با شیر مامان رقابت می کنه و گاهی هم حتی جلو می زنه آب پرتقاله!! یعنی شما از زمانی که چشمت به لیوان مخصوص آب پرتقالت می خوره صدات رو کلفت و بلند می کنی مشت هات رو گره می کنی و اون رو می خوای!!!! باید حتماً یک فیلم هم از اون حالات خاصت بگیرم!


11- امروز از مامان الهه و بابایی خواستم که از روز زایمان بگن چون داره نزدیک یک سال می شه که من هنوز خاطرات اون روز رو کامل نکردم. می خواستم ضبط کنم صداشون رو که بعدا بنویسم که با چیزایی که گفتن متوجه شدم که خودم خیلی دقیق تر یادمه و باید دست به کار بشم به زودی!


۱۲- از وقتی هم که شما علاقه پیدا کردی که بیشتر وایسی حمام هات خیلی سخت تر شده و بابایی که باز زحمت حمام بردن شما رو می کشیدن به مشکلات اساسی برخوردن و دیگه در مراحل آبکشی نیروی کمکی باید وارد بشه و احتمالاً از این به بعد خود بابا هم باید با شما بیان توی وان برای کنترل بهتر. تا الآن قضیه کنترل از راه دور بود!!


پ.ن: خیلی نوشتم چون تلنبار شده بود کارهای دوست داشتنی شما و ما هنوز مشغول درسیم حسابی. امیدوارم چیزی از قلم ننداخته باشم. اگه الآن برسم عکس و فیلم ها رو می گذارم اگه نه که بعداً شما که عادت دارین!!

نظرات 4 + ارسال نظر
خاله ی پارسا جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:51 ب.ظ

سلام بر آقا دانیال!بنده قربون اون دو تا دندون و باقی پیشرفت های شما برم!پارسای عشق خاله هم کلی سلام میرسونه،این روزای محرم هم حسابی مشغوله سینه زدنه بچم! امروزم رفته بود مصلی با یه عالمه نی نی ناز و خوشگل و خوردنی مثل شما برای حضرت علی اصغر عزاداری کرده بود!ایشالا که زودتر همه دندونات در بیاد و یه چنجه ی حسابی با مامان بابای مهربونت بزنی جیگرم!!:******

khaleh soly جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:24 ب.ظ

vay che etefaghati oftadeh ma naboodim in chand modat. digeh nemisheh joloy khodemoon ra begirim bayad bekhorimet danial.

صفیه سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:44 ق.ظ

سلام دانیال جان. مبارک باشه خاله دندونای خوشگلت.
کاش اینجا بودی یه نیشگون به من می گرفتی! حال میده!
عزیزم بخش چنجه رو نگران نباش تنها نیستی شما پایه داری حسابی. شما بیا اینجا فقط کارت نباشه!
منتظر شنیدن اخبار پیشرفتای جدید شما هستم عزیزم!

منا سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:15 ب.ظ

سلام دانیال جان چه دندانهای قشنگی داری عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد