پیشرفت های اساسی

در این یک هفته شما پیشرفت های زیادی داشتی که بیشترش رو مدیون تموم شدن امتحان بابایی و وقت گذاشتن بیشتر و تمرین با شما هستیم 

تقریبا از چهارشنبه ی هفته ی پیش بود که شما در 10 ماه و یک هفتگی بالاخره افتخار سینه خیز به طور جدی تر رو دادی و خیلی خیلی خوب حرکت می کنی و تلاش می کنی برای چهار دست و پا که در حد 3-4 قدم هم گاهی چهار دست و پا می ری. امروز که دیگه رسماً از حال تا توی اتاق خواب رو خیلی خوب رفتی و من مونده بودم که چه جوری این مسیر رو رفتی و دیدم که توپت رو می خوای بگیری و توپه فرار می کنه و شما دنبالش میری و این جریان تا اتاق خواب ادمه داشت و واقعا لذت داره دیدن حرکت شما ولی این پیاده روی های شما من رو خیلی بیشتر شیفته کرده و خودت هم خیلی بیشتر دوستشون داری!!! دو سه روزه که شما ما رو وادار می کنی که بلند بشیم و دست شما رو بگیریم تا شما پیاده روی کنی!!!!! من عاشق تصمیم گیری شما هستم که کجا دوست داری بری و کجا دوست نداری و کجا می خوای بشینی!!!!! قبلا هم راه می رفتیم با هم ولی این چند روز به یکی از بهترین تفریحات شما تبدیل شده و بابایی که به قول خودش اینقدر مثل زاویه ی قائمه دنبال شما راه اومده کمرش دیگه صاف نمی شه  امروز صبح هم که شما من رو کشوندی تا توی دستشویی و اونجا کلی قدم زدی و به وان حمام که رسیدی اینقدر بهش لگد زدی تا من گذاشتمت توی وان و اون تو هم قدم زدی و اومدی بیرون و یه قدمی توی راهرو می زدی و باز می رفتی دستشویی این کار 3 بار تکرار شد و آخرش هم من بغلت کردم که بی خیال شدی باز خدا رو شکر که کفش موکته دستشویی!!! بامزه ست که گاهی این پیاده روی رو به بغل هم ترجیح می دی و اینقدر خوردی این شکم خوشگلت رو می ندازی جلو و قدم های بزرگ بر می داری که من غش می کنم دیگه 



پیشرفت بعدی و خیلی مهم شما اینه که دیگه خودت می تونی چیزی که جلوت می گذاریم رو برداری و بخوری  هنوز نشده ازت فیلم خوب بگیرم در این رابطه ولی این پیشرفتت هم یه دفعه شد! من خواب بودم چند روز پیش و بیدار که شدم بابایی گفتم شما خودت تکه های میوه رو برداشتی و خوردی! هر چی هم می گذره حرفه ای تر می شی و انگار تازه راهش رو پیدا کردی که چه جوری برای خوردن محتاج کسی نباشی  فقط مشکل اینه که هر چیز کوچیکی که روی زمین می بینی رو هم برمی داری که بخوریش (این خوردن با اون دهنت زدن ها فرق می کنه ها، بچه ها در یک مدتی همه چیز رو می برن طرف دهنشون و گاز می زنن برای لثه هاشون ولی شما رسما می خوای بخوریشون!!!) با اینکه ما خیلی حواسمون هست ولی چند روز پیش در یک چشم به هم زدن در مقابل چشمان من حلقه ی بابایی رو از روی میز برداشتی و بردی طرف دهنت و من چسبیدم به سقف 



باز حدود یک هفته هست که دندون وسط و راست بالای شما هم یه کمیش اومده بیرون و داره خودش رو می کشونه بیرون. الآن به اندازه ی حدود 4 میلیمتر در 2 میلیمترش بیرونه!! ولی ماشاالله گاز می گیری ها! از روی دو تا لباس من نمی دونم چه جوری دندون های خوشگل شما به پوست و گوشت آدم رسوخ می کنه!!!!


و اینکه شما خیلی خوشگللللللللل که من می میرم براش می گه ماماماماما و گاهی بابابابا!!!!! یعنی به راحتی پشت گوشهای مامان مخملی می شه با شنیدن صدای ماما گفتن شما!!!!



پ.ن: قربونت برم من که اینقدر خوب خوابیدی و مامان تونست بیشتر ناگفته هاش رو بگه! حالا بی جنبه بازی در نمیارم و سراغ عکس و فیلم نمی رم تا در این فرصت بپرم سر درس دیگه. مامان تا 2 هفته ی دیگه مشغول درس و امتحانه 


نظرات 3 + ارسال نظر
خاله نگین یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:25 ق.ظ

سلام به دانیال گلی٬ می بینم که کلی پیشرفت کردید تو این مدتی که من تعطیلات بودم و بازم کلی از آقای پدرتون ممنونیم که باعث و بانی این پیشرفتها بودن.

سلام نگین خاله خوش اومدی کلی!
ولی همچین می گی که انگار این مادر 10 ماه اینجا داشته غاز می چرونده!!!

صفیه دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:07 ق.ظ

خاله قربون این پسر بره که اینقدر یه هو پیشرفت کرده! خدا رو شکر که دیگه خودت می تونی تیکه های خوراکی رو برداری یه کم خیالم راحت میشه که دیگران نمی تونن به بهانه های الکی حق شما رو بخورن! :d :p اینکه دندونای قشنگ شما هم در بیاد باز به این روند کمک می کنه عزیزم.
بهترین کار اینه که به زودی ایشالله یاد بگیری غذات رو برداری و بدویی! :)))))))) که دیگه دست کسی به شما و غذات نرسه!

:)))) یعنی مردم از خنده هااااااااااااا!!!!!!!!!!!!! ممنون از توجهت!!

حدیث چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:19 ق.ظ

وای من عاشق این خونه گردیه شما شدم.الهی قربونت بشم با این پیشرفتاتون.
کاشکی یه فیلم از ماما گفتن رو ما هم می دیدیم.

خوشحالم که طلوع کردی دوباره خاله!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد