شما یک کار جدید یاد گرفتی که من در نقش یک مامان باید بگم اِ زشته بچه، دِهَ، دیگه نبینم این کار رو بکنیاااااا... ولی شما که این جا رو نمی خونی پس: که قربونت برم من هر کاری می کنی من می میرم براش، حتی اگه اون کار زبون درازی باشه!!!!! دقیقاً دیشب وسط غذا خوردنت بود که زبونت رو کشف کردی و در فاصله ی بین قاشق ها اون رو بیرون میاوردی و اولین بار بود که من تمام قد و بالای زبونت رو می دیدم! اینقدر این کار رو کردی که من حسابی تونستم ازت عکس بگیرم و این حرکت در زمان های مختلف تا امروز هم تکرار شد. ولی فکر کنم دیگه کم کم داری به دورانی می رسی که نباید خندید به هر کاری که می کنی چون ماشاالله چیزی که من از شما می بینم و اینقدر حواست به همه چیز هست و عکس العمل ها رو هم خوب می شناسی می ترسم بهت بمونه. کلی خودم رو کنترل کردم که دیگه غش غش نخندم حالا باید بیشتر کار کنم.
خوب بچه تازه یاد گرفته با زبونش دور دهنشو پاک کنه شاید!!! شایدم می خواد ببینه تا کجاهارو میشه لیس زد؟!؟!؟!
من قربون اون زبونت برم دانیال! خیلی حیفم میاد این کار و بذاری کنار. واقعا بامزه ست! بعید می دونم اگر اینجا بودی من می تونستم جلوی خنده و ذوقم رو بگیرم! سحرجان! خوب با دل خودت دانیال رو تربیت کن و قدر این فرصت رو بدون! اینجا بودین اینقدر راحت نبود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! :D
:))) نمی دونم والله! اون موقع فکر می کنم بی حس می شدم دیگه...
سلام عزیزم شیرین کاریهایت مثل خودت قشنگ وزیباست