اولین نیشگون و خواستگاری!!

امروز برای اولین بار یکی تو رو وشگون گرفت!! دقیقاً نمی دونم کجات رو و شاید هم جا خالی دادی، نمی دونم!!!

با یکی از دوستام که از وجود تو بی خبر بود روی چمن های دانشگاه نشسته بودیم، نمی دونی که یکی دو هفته است که واقعاْ شکم گشایی کردی!!! دوستم گفت چقدر شکم درآوردی گفتم آره دیگه! بعد احساساتش قلبه شد و گفت قربون شکمش برم و یه وشگون گرفت به جان خودم بعد که فهمید تو اونجایی کلی غصه دار شد! ببخشش!


بعد یکی دیگه از بچه ها گفت صورتت حسابی باز شده، حتماْ بچه ت پسره. تجربه ثابت کرده! آخه یه خواهرم خوشگل شده بود بچه ش پسر شد و یکی از خواهرام زشت شد و بچه ش دختر شد! بعد عزیزم اگه پسر باشی این رو هم باید بدونی که برات خواستگار هم پیدا شد این فکر کنم زودترین خاستگاری تاریخ باشه!!! دوستم با کلی ذوق گفت عروس نمی خوای!؟!؟ البته فقط یه ۲۰ سالی تفاوت سنی داریم واقعاْ که نمی دونم چه جوری جسارت کرد و این رو گفت! واه واه واه (آخه نکه مادر شوهر بودم تو اون لحظه )


خلاصه اینکه رقابت شدیده بین کسایی که تو رو دختر می دونن و کسایی که تو رو پسر می دونن و منم همش فکر می کنم که من و بابات از چه نعمت بزرگی برخورداریم که تو رو همه جوره دوسِت داریم!!!

آفرین قهرمان!

من دیشب روی تو یه پشه کشتم در حالیکه داریم هفته ی ۱۷ رو پشت سر می ذاریم! باور کن کلافه م کرده بودن و تازه تو این هفته هم چارچوب غضروفی بدن تو داره به استخوان تبدیل می شه و حسابی قوی شدی، مطمئنم که ضربه ی کوچک من رو نوازشی بیش احساس نکردی!

هفته ۱۶

چهار ماه تمام... به همین راحتی و به همین سرعت...

با طولی به اندازه 11 سانتی متر و وزنی حدود 110 گرم...


کمردرد

مدتیست که به کمر درد دچار شدم، ظاهراً برای نیمی از مادرها در این دوران اتفاق می افته!

حرف با تو!؟

به من می گن باید با تو حرف بزنم... جایی خوندم که می تونم اسرارم رو به تو بگم... آخه من به تو چی بگم!؟ تو که تو وجود منی... تو که از همه چیز خبر داری... تو که تو فکر و ذهن منی... من به تو چی بگم!؟

امن و امان!

امروز جواب آزمایش ادرار رو گرفتم و رفتم پیش دکتر. خدا رو شکر نه سونوگرافی (تست غربالگری) مشکلی داشت و نه آزمایش ادرار!

جالب بود که دکتر تا حالا برای کسی این آزمایش رو ننوشته بودن و کسی هم نخواسته بود و اصلاْ نمی دونستن که اینجا هم این آزمایش رو انجام می دن و کلی براش جالب بود!!

ولی من هنوز به اون درد خفیف زیر شکمم فکر می کردم و ازش ترسیده بودم که دکتر گفت با توجه به این آزمایش ها هیچ مشکلی نیست و فقط.... (یه توضیحات خارجی داد که من احساس کردم منظورشون اینه که به خاطر کشیدگی رحم هستش چون من موقع تغییر حالت هم این درد رو دارم!

از جنسیت تو پرسیدم که دکتر گفت حتماْ چیزی مشخص نبوده که دکتر سونوگرافی چیزی ننوشته اگه معلوم بود ذکر می کردن!

قرص آهنم تموم شده بود که برام نوشتن و فولیک اسید هنوز دارم و این بار شربت کلسیم هم نوشتن و سراغ لیدی میل هم گرفتن که چطور بود!


پ.ن: رو دیوار مطب خانوم دکتر یه مارمولک بود!!!!

شوک!

دیروز به پیشنهاد یکی از دوستان پیش یک دکتر دیگه که می گفت حسابی کارکشته هست و کار و تشخیصش خوبه رفتم. این آقا فقط گفت بخواب که ضربان قلب رو چک کنه که چیزی نشنید.

چند روزیه که زیر شکمم سمت راست درد می کنه کمی. بیشتر توی تغییر وضعیت ها. این رو به دکتر گفتم و دیدم شروع کرد به نسخه نوشتن. اول فکر کردم آزمایش می نویسه بعد گفت روزی یکی قرص ها رو می خوری. فکر کردم حتماً ویتامینه ولی ادامه داد که یه دونه هم شیاف! یه خانومی هم دستیار دکتر بود و بیشتر کاراش رو می کرد تا حتی دفترچه بیمه رو مهر می کرد و تاریخ می زد. به خانومه گفتم اینا چیه؟ دکتر جواب داد که برای سقط! که سقط نشه! یه دفعه بی مقدمه... نمی فهمیدم چی می گه! گفتم شما صدای قلب رو شنیدین؟ گفت نه هنوز زوده باید 4 ماهت تموم بشه. یه سونوگرافی هم نوشت و خودش برگه ی سونویی رو که نوشته بود کند!!! دفتر چه رو بست! خانومه آروم یه چسب برداشت و اون برگه رو چسبوند و برگه ی دوم رو جدا کرد و تو این فاصله چشمای دکتر بسته شد و به چرت رفت

راستی خانومه فشارم رو گرفت 12 بود و وزن هم 69.5

اومدم بیرون و حالم خراب بود حسابی! اصلاً نمی دونستم چی کار کنم. خب شاید یه موقع ای دکتر خوبی بوده ولی الآن رسماً مات و قاط بود... حسابی ترسیده بودم. زنگ زدم به دکتر خودم و گفتن یک ساعت دیگه میاد. گفتم اگه اون هم همین تشخیص رو بده یه کاری می کنم!

اومدم خونه و پرونده م رو برداشتم و رفتم. اول فشارم رو گرفت و 10 بود! تو همین فاصله...

بعد خانوم دکتر گفت برو بخواب برای صدای ضربان و من برای اولین بار صدای ضربان قلب تو رو شنیدم ولی با یه دنیا استرس و حال خراب گفتم خانوم دکتر من گاهی زیر شکمم درد می گیره.... کله شو تکون داد!

گفتم می شه یه سری آزمایش برای چک کردن سلامت جنین بدین؟! گفت مگه سابقه خانوادگی یی دارین؟ گفتم نه ولی خودم می خوام یه چکاپ بشه. گفت قبلاً ما فقط برای افراد خاصی این آزمایشات رو می دادیم تازگیا گفتن برای همه بدین ولی من جرات نمی کنم اینجا به کسی بگم چون بهشون بر می خوره که مگه بچه مون چشه و اینا! ولی اگه بخوای برات می نویسم. گفتم حتماً! بعد دیگه خوشش اومده بود و گفت می خوای خون بند ناف نوزاد رو هم بگیریم بفرستیم بانک خون تهران؟

گفتم این که گفتی یعنی چه!؟! توضیح دادن که تو ماه های آخر خون بند ناف نوزاد رو می گیرن و نگه می دارن بعداً اگه خود نوزاد یا مادرش یا خواهرش یا کسیایی که "یه چیز" مشترک با بچه دارن اگه بیماری یی بگیرن مثل بیماری قلبی یا دیابت یا بیماری های مغز استخوان و اینا می تونن با استفاده از سلول های بنیادین این خون اون رو درمان کنن (واقعاً که این دانش چه می کنه!)

گفت که این خیلی جدیده می بینم علاقه مندی بهت می گم! گفتم حتماً! (البته من هنوز تو شک اون دکتره بودم...!) گفتم یه آزمایش ادرار هم بنویسن که از نبود عفونت مطمئن بشم. این آزمایشات غربالگری هم با سونوگرافی بود!

بعد دکتر یه قوطی مثل شیرخشک از روی میزش داد و گفت اینم مال تو، چون می بینم دختر خوبی هستی لیدی میل بود یه مکمل غذایی برای خانم های باردار و شیرده (چقدر از اسم شیرده بدم میاد! یاد چیز بدی می افتم...) که همه ی مواد مغذی لازم رو داره. (امروز "بابا" یه لیوانش رو درست کرد و من حتی نصفش رو هم نتونستم بخورم. نوشته روزی 2 لیوان ولی یه مزه ی نشاسته داره که من واقعا ازش بدم میاد من جایزه نمی خوام!)

باز دکتر گفت مشاور تغذیه رفتی؟ هر بار می گه و من جدی نمی گیرم و گفتم نه و گفت که باید تو 3 ماهه اول می رفتی. فردا برات می نویسم بری.




امروز صبح رفتم برای آزمایش ها. اول همون سونوگرافی برای غربالگری و اینا!! سن تقریبی جنین رو 14 هفته و 5 روز تخمین زد و تا جایی که من از جوابش فهمیدم مشکل خاصی نبود خدا رو شکر فقط یادم رفت بپرسم تو دختری یا پسری! مهم نیست حالا.

بعد هم آزمایش ادرار که جوابش عصری آماده می شد.

عصری هم رفتم مشاور تغذیه. فرمودن اینا نباید مصرف بشه:

شوری، شیرینی، ترشی، روغن جامد، سرخ کردنی، ماهی تن، انواع سس، انواع ساندیس، انواع نوشابه، کله پاچه، سیرابی، شیردون، سرشیر، خامه، دل، قلوه، سوسیس، کالباس، پیتزا، همبرگر، چایی، قهوه، نسکافه!!!


دیگه افطار شد و نتونستم برم جواب آزمایش رو بگیرم و برم پیش دکتر. رفت تا شنبه!