هر دم از این باغ بری می رسد!

امروز صبح دیدیم چند جای بدن شما نقطه نقطه قرمز شده و مثل گزیدگی هست ولی دو جای پات خیلی بدتر بود و یه کم قلنبه بود! منم چند روز پیش پشت پام یک چیزی مثل گزیدگی خیلی بزرگ بود که من فکر کردم جوشه ولی شما  رو که دیدیم اینطوریه گفتیم حتما یه چیزی هست که ما رو زده. به بابایی گفتم زنگ بزنه بیمارستان بپرسه چی بمالیم روش جهت التیام و طبق روال گفتن پرستار باهاتون تماس می گیره. این پرستارم که می ره گل بچینه نزدیک ساعت 3 بعد از ظهر تازه زنگ زده. بهش می گم چند جای بدن دانیال رو یک چیزی گزیده چی روش بمالم از چیزایی که داروخانه ها دارن؟ پرسید حالا از کجا می دونی که چیزی گزیده!؟!؟ گفتم جان!؟ منظورت چیه؟؟ گفت اصلا شاید آبله مرغون باشه  من پای تلفن نمی تونم تشخیص بدم که همین الآن میاریش بیمارستان  ما هم سریع آماده شدیم که نذر هفته ای یک بیمارستانمون رو ادا کنیم و رفتیم با هم. بابا مصطفی گفتن می خواین منم باهاتون بیاین و من گفتم شما بمونین و یه کم از آرامش خونه استفاده کنین!!!!

تا رسیدیم منشی گفت دانیال رو آوردی؟؟؟ گفتم بابا تیزززززز! گفت منتظر باشین! آها راستی شما هم تو ماشین خوابیدی و تو مطب هم تو بغل من خواب بودی و این اولین باری بود که تو بغل من خواب مونده بودی چون همیشه یا بیدار می شی یا تو تختت می گذاشتم!!! می گم حالا چرا اینجوری غش کرده بودی از خواب!

پرستار اومد دید شما خوابی گفت من کیفت رو می برم تو اتاق و تو هم بیا. روی تخت مطب خواستم بخوابونمت که بیدار شدی فدات بشم من که مثل فرشته ها خوابیده بودی!

خانم پرستار معاینه کردن و فرمودن که به نظر من این کهیره!!!!!  حالا دکتر میاد میبینه!!!

هیچی دیگه شما الآن بیدار شدی و بهتره که من خلاصه بگم که دکتر گفت که این کهیره و به احتمال زیاد به خاطر حساسیت به آنتی بیوتیک هستش و چون آنتی بیوتیک ها از یک خانواده هستن به احتمال زیاد به همشون حساسیت داری و در پرونده ت ثبت می شه و باید نهایت سعیمون رو بکنیم که شما اصلاً نیاز به آنتی بیوتیک نیاز پیدا نکنی، و الآن کمی از عفونت گوشت مونده ولی باید آنتی بیوتیک رو قطع بکنیم و تا 6 هفته که گوشت کامل خوب بشه حواسمون باشه که سرما نخوری اصلا و در حالت درازکش هم اصلا نباید چیزی بنوشی چون برای گوش خوب نیست.

گفتم پس نیش حشره نیست!؟ گفت باید آرزو می کردیم که نیش حشره باشه....


نظرات 6 + ارسال نظر
خاله نگین جمعه 7 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:51 ب.ظ

وااااای کهیر!!!! از بس که مامان سحر هی هرچی بر وفق مرادشون نبود کهیر می زدن!!

:)))) یادش بخیر نگین!!! اصلاً یادم نبود!!!

س شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:40 ب.ظ

سلام.میگم مامان مثل تو هم خوبه ها.نه مثل ما که به زور اون گوشه عکس جامون می دادند نه مامان این پسر کوچولو.فقط سحر تو رو خدا بهش نگو شما گناه داره خب.بعدا میاد اینجارو می خونه میگه پس کی بهم می گفته پسر گلم دانیال جونم.زوده از حالا.آخه یاد یه روحانی میوفتم داشت میگفت آقا مهدی شما بفرمائید جلو نگاه کردم دیدم بچه 4 ساله بود.یه ذره کوچولو گونه خطابش کن.پسر نازی داری خوش به حالت(چشمک)

:))) گناه داره بهش می گم شما!؟
اونجوری بعداً نیاد بگه مامان این جلف بازی ها چی بود آخه، من خجالت می کشم آدرس وبلاگم رو به دوستام بدم!؟!؟! D: :p

خاله حدیث سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:13 ق.ظ

قربونت بشم کپلم کهیر چرا؟!!ترسیدم.ولی خوب خدا رو شکر که چیزی نبوده.

من که به اون تشخیص مشکوکم!

مهرنوش سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:51 ب.ظ

الان ما چه کنیم وقتی مامان سحر جایی واسه تبریک نذاشته اینجا!!!!!!!!!!! ت و ل د ت م ب اااااااااااااااا ر ک .دیشب کلی فکر کردم!!!که جمله خوب برای اولین سالت بگم ولی نشد!کلمات مشترک تو جمله هام (سلامتی - موفقیت - خوشبختی و شادی به همراه مامان و بابای خوبت برای سالها) بود. اگر تونستی خودت جمله اش رو بساز.

مرسی مهرنوش عزیزم! الآن گذاشتم می خوای اینا رو ببر اون بالا بنویس حالا!!! یه عالمه از آرزوهای خوبت ممنونم مهربون با معرفت

مهرنوش سه‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:54 ب.ظ

این چرا تاریخش اینجوریه!!!من چیکار کنم اونجا ساعت ۱۲ نشده که ۱۲ام بشه!!!حواسم نبود وگرنه دیرتر میومدم

منم الآن دقت کردم، نمی دونم چشه!!

صفیه شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:21 ق.ظ

دانیال جونم! خاله خوب می فهمه درد ککهیر چه دردیه. ایشالله که دکتر اشتباه کرده و یه چیز عادی بوده و رفع شده. حیف اون تن عزیزو کپل و نرم آلوی شماست که کهیری بشه! :X:X:X:X

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد