عجیباْ غریبا!

سلام عزیزم،

خوبی؟ روبراهی!؟ فکر کنم با اینکه هر کار محیرالعقولی که مامان امکان داشته سرت بیاره رو آورده بازم خوب باشی! آره تو حتماْ خوب خوبی که اینقدر خوش و خرم برای خودت این طرف و اون طرف می پری


هی نشده برات بگم که هفته ی پیش ۳-۴ روزه یه اسباب کشی اساسی رو از سر گذروندیم! البته شما دست به سیاه و سفید نمی زدیا چون به محض اینکه مامان می خواست استراحت کنه شما تازه شروع به کارای جالب می کردی و حتماْ توقع داشتی ذوقت رو بکنیم دیگه... ذوق می کردیم! به جان خودم ذوق می کردیم! از اینکه حس می کردم که سالم و سرحالی و هی ابراز وجود می کردی ذوق می کردیم!

آخه جلوی این عمبه و ریش بزرگ که اینقدر زحمت می کشیدن هم خجالت نمی کشیدی بیای یه گوشه ی کار رو بگیری! اشکالی نداره! یکی طلبت


بعد هم که ظرف یک هفته ۱۳ تا از دندونای مامان خالی و پر شد دکتر گفته بود که دندونپزشکی ایرادی نداره و علیرغم اینکه در سه ماهه سوم بهترین وقته ولی مامان دقیقاْ گذاشت که سه ماهه دوم تموم شه بعد اقدام کنه دکتر فقط گفت که کشیدن دندون کار جالبی نیست تو این دوران که از خدا که پنهون نیست از تو چه پنهون که پسرخاله ی دندانپزشک امر فرمودن که باید دندون عقل مامان رو کشید و کشید


بعد کار عجیب دیگه ای که باید انجام بدیم اینه که یک مسافرت هوایی ۲۲ ساعته رو هم تحمل کنیم در هفته ی آینده یعنی هفته ی ۳۰ شما رفتم یه دکتر با عمه کوچیکه ی مهربونم و چک آپ کامل شدیم و گواهی دادن مشکل خاصی نیست و باید یه سونو بریم که فقط جفت جلو نباشه که اونم خیلی بعیده. یه سونو نوشته و ایشالا بالاخره تکلیف جورابای آبی یا صورتی شما هم مشخص بشه ولی بابا این چند روز مسافرت بود و منم که دیدم فرصت خوبیه که بابا بیاد و تو رو ببینه خودم نرفتم. بابا امروز میاد، اگه بشه با هم می ریم ببینیم چی می شه! خلاصه منتظر باش که مهمون داری!

انواع حرکات!!

سلام عزیزم!

شما حرکات جالب و بسیار هیجان انگیزی از خودت نشون می دی!

برخی از حرکات شما به صورت رفت و برگشتی می باشد، که نام دیگر آن ژله ایست!!! یعنی شکم مامان عین یک ظرف ژله که هی تکونش بدی تکون می خوره!

نوع دیگر حرکت، حرکات ضربه ای می باشد که بابت اونها دخترخاله ی مامان شما را به دیوید بکام تشبیه کرده! البته بکام حالا حالا ها مونده که به پای شما برسه!

وقتی که این حرکات ضربه ای زیاد می شه من دقیقاْ احساس تام رو دارم که یه بار یه قورباغه قورت داده بود و تو شکمش هی قورباغه هه می پرید و تام هم دنبالش کشیده می شد

(غصه نخوریا.... درسته که مامان تو رو به قورباغه تشبیه کرده ولی فراموش نکن که تام هم یک گربه ی خنگ بود و به نظرم اون بدتره!)


تازه این روزها یک عکسی در زمینه ی کامپیوتر ما هست که باید اینجا بذارمش. دقیقا احساس خیلی وقت های من رو می رسونه!


جهت ثبت در تاریخ

راستی نی نی جان یه چیز دیگه هم جهت ثبت در تاریخ بگم!

اینکه مامان از نظر فعالیت های روزمره دقیقاً کارهایی رو انجام می ده که قبل وجود تو هم انجام می داده. منظورم اینه که بابایی هیچ نقش جدیدی به عهده نگرفته. البته مامان کارش از قبل بیشتر هم شده. 2 تا کار دیگه، اول اینکه بابا قبلاً ناهار رو سر کارش می خورد الآن تقریباً به اندازه ی عمر تو دیگه بابا ناهارش رو سر کار نمی خوره چون غذای اونجا دیگه خوب نیست. قبلاً شاید مامان 2-3 بار نهایتش ناهار درست می کرد حالا ناهار و شام هر روز هم اضافه شده و یه چیز دیگه که اون رو نمی گم چون مامان خودش از بابا خواسته که دیگه اون کمک قبلی هم که می کرده نکنه، پس نامردیه که اونم بگم!!!

خلاصه اینکه عزیزم اینا رو گفتم که بدونی که اگه بعده ها بابایی ژستی گرفت و بادی تو غبغب انداخت و خواست از زحمت هایی که توی این دوران (تا جایی که ما خبر داریم حالا!)  برای ما کشیده بگه، تو هم می تونی این مدرکت رو، رو کنی!!!

ولی اینایی که گفتم فقط از جنبه ی کمک در امور خونه بودها.... وگرنه بابایی حال و احوالت رو مدام می پرسه و بهت توجه معنوی می کنه و به شدت هم به فکر ترمیم سرنوشتت هستش


از طرف یک مامان افشاگر

کلاس ۲ - هفته ۲۷

دیروز صبح با بیچارگی و بدبختی و خواب آلودگی زیاد رفتم کلاس های دوران بارداری! ساعت ۸:۳۰ صبح بود ولی من نمی دونم چرا اینقدر خوابم میومد! اینقدر منگ بودم که کلاسی که هفته ی پیش بدون آدرس سریع و سرراست پیداش کردم رو این دفعه گم کردم و کلی تو خیابونا الکی گشتم! یعنی اگه کلاساش اینقدر جالب و جذاب نبود خیلی زود و راحت قیدش رو می زدم!!

خلاصه اینکه بامزه ست خیلی! خیلی توصیه های خوبی. نمی دونم اینجا گفتم یا نه که من بزرگترین مشکلم طرز خوابیدن بود. هر کی به من می رسید می گفت نکنه طاق باز بخوابیا!!! بند ناف می پیچه دور گردن بچه و خیلی خطرناکه و فکرشم نکن و اینا. بعد من خوب تو خواب که دیگه نمی فهمم چه جوری خوابیدم که! خب خوابم!!! و این شده بود وحشت شبانه ی من که ۱۰۰۰ بار از خواب می پریدم و بررسی می کردم که چه جوری خوابیدم و اگه طاق باز شده بودم حسابی وحشت می کردم و همش فکر می کردم نکنه چیزی شده باشه!!! تا اینکه از دکترم پرسیدم و گفت هیچ ربطی نداره و هر جوری می خوای بخواب بعد از این خانم های ماما هم تو این کلاسا پرسیدم و خیالم رو حسابی راحت کردن. گفتن بند ناف هیچ ربطی به طرز خوابیدن نداره و مهم اینه که هر جوری که راحتی بخوابی. تو حالتی اگه خودت راحت هستی یعنی بچه هم راحته وگرنه خودتم تنگی نفس و می گیری. الهی من قربونت برم که اینقدر فهمیده ای!!!

یه سری ورزش هم برای رفع کمردرد دادن که خیلی خوب بود.به خصوص که من این روزها بهش دچار می شم همش.


روی هم رفته همه چیز خوبه خدا رو شکر و ما (من و شما) هی گرد و گردتر می شویم!!!


پ.ن:مریم جان چون سوال کردی بیشتر توضیح می دم که:
راستش من خیلی خیلی راجع به پرسیدم چون خودمم خواب نداشتم!
بارها گفتن اشکالی نداره. ولی بهتره شب تا صبح به طور کامل نباشه، من گفتم خب این پهلو اون پهلو می شم، گاهی طاق باز می خوابم و دست خودم هم نیست که گفتن اون ایرادی نداره اصلاً. یعنی من از یک متخصص و 2 ماما پرسیدم و این رو گفتن. گفتم می گن بچه نمی تونه درست تغذیه بشه و اکسیژن بهش برسه به صورت طاق باز و گفتن که اگه بچه بهش اکسیژن نرسه نفس خودت هم می گیره و نمی تونی دست نفس بکشی، اگه در طاق باز خودت مشکلی نداری و تنفست هم راحته ایرادی نداره!!!

حتی خیلی هم می گن برای پهلو به پهلو شدن در خواب هم باید بنشینید و بچرخید و بخوابید که همشون می گن به شدت این کار هم اشتباه و شما هر بار بخواید بشینید به بچه بیشتر فشار میاد، یک دفعه نچرخید ولی اول دو تا زانوها که جمع هستن و به سمت دیگه بچرخونید و یواش یواش بدنتون رو بچرخونید. پرسیدن بند ناف دور گردن بچه نمی پیچه!؟!؟ فرمودن که بند ناف بیکار نیست که دور گردن بچه بپیچه!!!!!

حالا ایشالا که واقعا مشکلی نداشته باشه چون از وقتی که اینا رو شنیدم خیالم راحت شده وهر کاری بخوام می کنم شب ها ولی می دونین حتماْ بهترین حالت به پهلوی چپ خوابیدن هستش چون رحم سمت راست قرار داره و گذاشتن یه بالشت بین پاها و خم کردن پای رویی! من شب ها با این حالت شروع می کنم ولی در طول شب به طور ناخودآگاه کارای جالب دیگه هم از خودم نشون می دم.

ایشالا بعداْ‌ بیشتر راجع به کلاس ها می نویسم!