20 ساعت در هواپیما در هفته 30-31

ما به یک سفر خیلی طولانی دچار شدیم به یکباره که سرنوشتمون رو به کلی عوض می کنه. به خصوص سرنوشت تو رو!

کاملاً اتفاقی و سریع همه چیز پیش اومد و خدا برات تقدیر کرد که تو سرزمین مادریت به دنیا نیای

از تهران تا شمال میشیگان!


یک پرواز 16 ساعته که 20 ساعت هم در ترانزیت و بین پرواز ها و چک امنیتی و ... بودیم!


دکتر بعد از چک آپ گفته بود مشکلی نیست و یک گواهی هم نوشته بود که اگه لازم شد ازش استفاده کنیم و با توصیه های لازم پرواز رو مجاز دونسته بود.


باید تا می تونی آب بخوری، نیم ساعت یکبار بلند بشی و راه بری، از جوراب واریس استفاده کنی، اگه شد پاهات رو یک جای بالا بذاری و موقع بلند شدن و نشستن هواپیما کمربند رو که می بندی زیرش یک بالشت بذار که خدایی نکرده فشاری به بچه نیاد، چون تنها خطر پرواز برای بچه این موقع هست که ممکنه جفت از جنین جدا بشه در اثر شتاب و تنها خطرش برای تو هم لخته شدن خون تو پا هست که توصیه هاش رو کردم...

به کسی که کارت پرواز صادر می کنه هم بگو که باردار هستی تا یه جای خوب بهت بده.

نشون به اون نشون که ما شما رو انداختیم جلو و گفتیم ببینین نی نی ما چقدر کپله! یه جای خوب لطفاً! آقاهه هم سرش رو تکون داد و ما فکر کردیم معنیش اینه که خودم حواسم هست و بعداً فهمیدیم معنیش این بوده که نی نی تون کپله که کپله! هر جا که بخوام  رو بهتون می دم!

خب من از طرف اون آقای بسیار خنگ معذرت می خوام که به ما ردیف آخر هواپیما رو داد که حتی تنها امکانات صندلی های دیگه که عقب رفتن پشتی صندلی بود رو هم نداشت!!!! برای لندن تا شیکاگو هم گفت که شماره صندلی هاتون کنار هم نیست، خودتون یه کاری بکنین اونجا!!!


تو 6 ساعت پرواز تا لندن خوابیدم کلی و شاید روی هم 2 بار از جام بلند شدم و تازه چندان هم راه نرفتم! خیلی کوچیک و سخت بود!

از لندن تا شیکاگو هم خودمون به کسی که کنار امین بود التماس کردیم که جاش رو بده به من و اونم لطف کرد و داد. اونجا هم به افتخار دستشوییه آقایی که کنار امین نشسته بود 2 بار از جام بلند شدم و یکبار هم به طور جدیتر بلند شدم و راه رفتم که البته اونم به افتخار دستشویی خودم و امین بود! این پرواز 8 ساعته بود و بقیه ش به خواب و خوردن گذشت!! من معذرت می خوام!


خلاصه سفر ما روی هم حدود 36 ساعت طول کشید با 2 پرواز دیگه و توقف های بینش.

تنها جایی هم که بالاخره به روی خودشون آوردن که شما وجود داری آقای پاسپورت چک در آمریکا بود که پرسید تا حالا آمریکا بودی؟ گفتم نه. خندید و گفت ولی حالا می خوای بچه ت رو اینجا به دنیا بیاری! گفتم شاید!! گفت شاید نه، حتماً!!! کی قراره به دنیا بیاد؟ خرداد؟ تیر؟ مرداد!؟ گفتم احتمالاً اسفند!!!! (تاریخ ها رو خودم برگردوندمااا!!!) و شد و بازم خندید! ( نمی دونم خنده ش واقعی بود یا عصبی!!!! گفت بشین صدات می کنم و تنها لطفی که در این سفر به ما شد این بود که گفت بیا انگشت نگاری هم الآن بکنم که دوباره صدات نکنم بیای اینجا!!!


تنها جایی هم که من نگرانت شدم یک سفر داخلی 1.5 ساعته بود که از لحظه ی بلند شدن هواپیما حرکات و تقلای عجیبی رو شروع کردی به طور مدام تا 2 ساعت بعدش اصلاً نمی فهمیدم منظورت چیه ولی خدا رو شکر بعد از گذشتن اون 2 ساعت به حالت عادی برگشتی و بالاخره خیال من راحت شد. می دونم دیگه کلافه شده بودی!




ولی اینجا که رسیدیم همه با تو مهربونن! یه خانوم مهربون که برای کارای بابا رفته بودیم پیشش و از حضور تو خبر داشت گفت که همه مون نگران تو بودیم که سالم و راحت برسی و بهمون یک دکتر و بیمارستان خوب هم پیشنهاد کرد حتی و کلی به بابا توصیه کرد که تا می تونه مامان رو لوس بکنه تو این مدت... ای بابا، نمی دونه که مامان خودش همش باید مواظب بابا باشه که استرس محیط جدید براش کمتر و کمتر بشه!!!

تا الآن بابا هر جا که رفته حال و من و تو رو ازش پرسیدن اول از همه


کلی خاله و عموی مهربون هم تو ایران داری که نگرانت بودن و الآن خیال همه راحته راحته!

راستی ی ی! شما اولین کارت پستال زندگیت رو هم دریافت کردی قبل از سفرت از یه خاله ی خیلی مهربون که یک همبازی خیلی ناز برات داره، می دونم بهترین دوستت می شه


(31 weeks & 3 days. Only 60 days to go!)

نظرات 7 + ارسال نظر
Sara شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:39 ق.ظ

Ki? Ki?? Ki hambazi bache-khare mane? man bayad tayeed konam aval

حتماْ تائید می کنی! مطمئن باش :-* :x

خاله ی همبازی نی نی شما!!! شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:23 ب.ظ

سلام !!!من خاله همبازی نی نی شمام!!!
خیلی خوشحالم که صحیح و سالم رسیدی!!!
اینجا یه عده داشتن خودشونو خفه می کردن از نگرانی!!!
جات اینجا خیلی خالیه .منم منتظرم خبری بشه که سریع بهت ایمیل بزنم!!!
راستی محض اطلاع سارا باید بگم نی نی ما یه بچه باحاله!!از هرنظر تایید شدس!!!تازه بلده بوس هم بفرسته!!!اینم یه بوس از طرف نی نی ما برای نی نی خوشگل شما!!!بووووووووووووووووووووووووووووووووووووس!!!!

سلام خاله ی همبازی نی نی ما!!! (وای جان من به یک روشی اسمتون رو کوچولوتر کنین!!! به خدا نی نی ما گناه داره بخواد شما را صدا کنه: خاله ی نی نی همبازی من!!! انصاف نیستاااا ؛))

ممنونم کلی از لطفت و ما هم چقدر خوشحالیم که شما رو اینجا می بینیم :* یه وقتی ما رو تنها نذارینا اینجا :(

مونده هنوز تا خاله سارا روشن بشه ؛) کی جرات داری نی نی گل و آقای شما رو تائید نکنه!؟!؟

این بووووووووووووووووووووووووووووووووووووس دریافت شد!! بعدی لطفاً! :D

مامان ِ نی نی جوراب آبی یا همون ماما شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:47 ب.ظ

سلام نی نی گلی ِ من
امروز حالت چطوره؟دیروز از مامانی گلت حالتو پرسیدم
چقده مامانیت منو شرمنده می کنه،آخه من که موقع به دنیا اومدن ِ شما نیستم که ببینمت و کیف کنم پس یه یادگاری کوچولو امانت گذاشتم پیش مامانی که برای شما بخونه
همبازی ِ کوچولوی شما هم الان خوابیده مثل خودت،مثل فرشته ها
آخه از بس شیطونی کرده خسته شده فسقلی ِ منیاد گرفته از همهء نیم پله های خونه بالا و پایین میره و حسابی مامانیشو می دوونه!!!کی بشه شما این شیطونی هاتو شروع کنی عزیزم
از قول من مامانی رو از همون جایی که لم دادی ببوس،بگو زود به زود برامون بنویسه که منم انگیزه زود به زود اومدنو پیدا کردم
دوستتون دارم،مواظب همدیگه باشین

سلام مامانی نازنین! اینجا اسم شما نصفه اومده یا همون ماما هست اسم شما؟!؟ ؛) من و نی نی رو نجات بدین لطفاً ؛) :*:*:*

نی نی جان حالش خوبه و حسابی استراحت کرده و الآن شاد و شنگوله!
می بینم که پسر گل شما تصمیم گرفته مامانش رو یک مانکن سایز صفر بکنه ؛) خوب می کنی عزیزم م م م تا می تونی شیطونی کن! از بخت و اقبالی که با یه مامان پرحوصله بهت روی آورده نهایت استفاده ت رو بکن :*

ما دیروز ۲ تا مطلب طولانی پشت سر هم گذاشتیم دیگه!‌ باز می ریم تو خط استراحت ؛)

ما هم یه عالمه شما رو دوستتون داریممممممممم :*:*:*

حدیث شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:45 ب.ظ

نی نی جونم تو یه مامان قهرمان داری...

و یه پرستار مهربون ولی بدقول!!! p:

خاله فاطمه شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:22 ب.ظ

سلام خوشگل خاله .خوبی پسر با هویت که بالاخره خوشحالمون کردی و از جنسیتت خبر دادی بهمون؟؟؟دوست دارم هوارتا!!!

:-*

خاله نگین پنج‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:22 ق.ظ

سلام نی نی من خاله نگین هستم. البته معلومه که شما فقط یه خاله راستکی داره که خاله سارا هستن ولی مامان جونتون خودشون امروز مجوز خاله بودن منو هم صادر کردن. و اما اینکه چطور سروکله من پیدا شد؟ من امروز داشتم با مامان جون شما چت می کردم، بعد ا کلی صحبت کدن راجع به چیزای مختلف از صبحانه مامان جون و خوابیدن مامانی و خاله سارا و رنگ چشای شما که ممکنه به خاطر یادآوری بعضی خاطرات سبز بشه تا انتخاب اسم شما که خیلی سخته چون ممکنه شما ا اون خوشتون نیاد، ناگهان مامان جونتون با کمال خونسردی اعلام کردن که شما یه وبلاگ دارید..... این قیافه من تو اون لحظه بود. معلومه که فورا آدرس اینجا رو گرفتمو مراجعه کردم. با حالتی اینجوری برگشتم توی چت و به مامان جون گفتم این انصافه که یه خاله بد از دو ماه آدرس وبلاگ نی نی خواهرشو پیدا کنه؟!؟!؟! که مامان جون جواب دادن دو ماه نه یک سال و یک ماه که اینجا بنا شده...... خوب فکر می کنی چی کار کردم ؟ فوری با مامان خداحافظی کردم و رفتم سراغ عمو داریوش (البته ایشونم یه عموی مجازی هستن) و با قیافه ای اینجوری این برو به ایشون هم دادم. نوشته های قبلی رو هم می خونم و ممکنه یه چیزایی بنویس ولی شروع آشنایی من با این خونه شما از اینجا بود. قول می دم که دیگه کوتاه بنویسم.

کلی ممنون خاله نگین از حضورت :-* :-*

مامان ِ نی نی همبازی! یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:06 ق.ظ



نی نی جونم هنوز ننوشتی که

به مامانی بگو خودش یه اسمی برای من بیابه

فدای جفتتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد